نیمانیما، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

نیما پسری

هدیه روز مادر نیما به دو تا مامان بزرگها

روز مادر گذشته ولی ذوست داشتم خاطره هدیه اقا نیما به من و بابا مهدی و مامان اسدی و مامان افسانه  رو تو وبلاگش بزارم تا یادگاری واسش بمونه بعد مدتها اومدم به وبلاگ نیما سر زدم و دیدم یه گزینه به اسم عکس پیرینت اضافه شده و خدمات چاپ عکس به شکل اینترنتی رو داره سریعا از نیما عکس گرفتم و تو سایت ارشال کردم و واسم رو شاسی چاپ کردن و دقیقا روز مادر و همچنین واسه یادگاری به بابا مهدی بعد از ارسال شدن واسه خودم پستشون کردم بابا مهدی که کلی ذوق زده شد چون زودتر دستش رسید مامان هم همین طور فکر یه همچین هدیه ای که دم در خونه بیاد و سورپرایزشون کنه رو  انتظار نداشتن خلاصه کلی خوششون اومد اینم عکس هدیه شد...
31 ارديبهشت 1392

دایره لغات نیما 2

این رو زا کلی شیرین زبون شدی و مارو یا 4 تا کلمه ای که بلدی سوال پیچ میکنی این روزا که هوا هوای بهاری داره و هر روز عصر داره رعدوبرق میزنه و بارون و تگرگ می یاد تورو بردم دم پنجره تا بارون رو ببینی واست تعجب اور بود  مدام میگفتی نیما:ابنه؟( یعنی ابه) من : اره نیما :سردنه؟(سرده) من : اره نیما :گرمنههههههههههه( یعنی گرم نیست) من: نه نیما :داغنههههههههه( با تعجب بیشتر به حالت سوالی یعنی داغم نیست) من: نه عزیزم گرم نیست میریم تو حال مدام توهم برت می داشت و میگی : زنگ زد..... زنگ زد میگم مامانی کسی زنگ نزده ایفون که روشن نشده مدام میگی : نه زنگ زد میگم نه خوشگلمم...
31 ارديبهشت 1392

گردشگری بهاره

کوچولوی خوابالوی مسافررررررررررررم در حال جستجوی ماشین بابا مهدی واسه رفتن به مسافرت یه روزه پلور طبیعت سرسبز و بهاری و پر از شکوفه های بهاریه  زمین پر بود از شکوفه یه دونه هم تو بغل من بود به اسممممممممممم نیمای بهاری بابا مهدی و نیمای شیطون و وروجککک   ...
31 ارديبهشت 1392

بابا اسدی

منو بابا اسدی دوست جونای خیلی خوبی هستیم وقتی بابایی اینا می ان خونمون دستش پر از ببسی( بستنی )  واسم هست که من کلی ذوق می کنم و خوشحال می شم چون میدونه من چی دوست دارم و واسم می خره و از ذوق کارای اجق وجق انجام می دم مامانم چون دوست نداره من زیاد ببسی بخورم واسه همین همه رو یواشکی تو یخچال قایم می کنه ولی نمی دونه که هر سری که من به فریزر دست میزنم اونو با اشک تگاه می کنم که مامانی کی می خواد ببسی منو بهم بده بابا اسدی ولی بهم قول داده که یه خورده بزرگتر شدم با هم بریم بیرون و یواشکی دور از چشم مامانی با هم بستنی بخریم بخوریم هورااااااااااااا بابا اسدیییییی ...
31 ارديبهشت 1392

دایره لغات نیما

نیما از وقتی که رفته به قسمت نوپا شدیدا دایره لغاتش بالا رفته حرف زدنش بهتر شده و یه سری کارای جدید یاد گرفته لغت نامه نیما: بابا اسد : باب اسدی مامان عفت: مامان اسدی مامان : مامان جونم  . ازی . مامان ازی. ازاد بابا: بابا مهدی . مهدی جون. مهدی عزیزم  خاله ایدا: ادا خاله الهه: ا اه دایی محمد : عمو ممد عمو مهران : عمو ممد   ( اصولا به همه مردای خونه میگه عمو ممد ) به هر چی اشاره می کنه اسمش رو می گه دست . دشم . دفش . شیر.شیشه شیر . ببسی (بستنی) . اماتیس( اسمارتیس). ابیج( هویج) داشد( قاشق) . دشقاب و .... بده . مال منه. داغه . درمه (گرمه).&...
15 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیما پسری می باشد